جدول جو
جدول جو

معنی راست بیان - جستجوی لغت در جدول جو

راست بیان
(بَ)
بیان کننده براستی. راستگو. صادق القول. راست گفتار:
وصف تو آن است کز زبان توگفتم
من بمیان ترجمان راست بیانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
راست بیان
راستگو، راست گفتار
تصویری از راست بیان
تصویر راست بیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست پیمان
تصویر راست پیمان
پیمان راست و درست، ویژگی آنکه در عهد و پیمان راست و درست و استوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
مقابل کجبین، کسی که چشمش راست و درست می بیند، مقابل خطابین، آنکه حقیقت را می بیند، طرف دار حق و حقیقت، حقیقت بین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست باز
تصویر راست باز
بی حیله و نیرنگ، درستکار، برای مثال نداریم بر پردۀ کج بسیچ / به جز راست بازی ندانیم هیچ (نظامی۶ - ۱۱۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست عیار
تصویر راست عیار
تمام عیار، کاملعیار، ویژگی زر بی غش، راست و درست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بالان
تصویر راست بالان
گروهی از حشرات با دگردیسی تدریجی مانند ملخ ها، جیرجیرک ها، آخوندک ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست آیین
تصویر راست آیین
آنکه راستی را پیشه و آیین خود ساخته، کسی که بر آیین راستی است
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رُ خُ کَ دَ)
مقابل کج بودن و خم بودن. مستقیم بودن. استقامت داشتن:
از کجی افتی به کم و کاستی
از همه غم رستی اگر راستی.
نظامی.
، مساوی بودن، برابر بودن: ازجعفر صادق (ع) روایت کرده اند که: ’سواء لمن خالف هذاالامر صلی ام زنا’ یعنی راست است که هرکه خلاف امامت بکند آنکه نماز کند و آنکه زنا کند. (کتاب النقض ص 261) ، مقابل چپ بودن: تیامن و تیاسر. راست بودن و چپ بودن از قبله و آفتاب. و رجوع به راست شود، درست بودن. صادق بودن. حقیقت داشتن. مقابل دروغ بودن:
طلبت چون درست باشد و راست
خود باول قدم مراد تراست.
اوحدی.
راست باش و پاک باهم میهنان از مرد و زن
کان یکت همچون برادر وین یکت چون خواهر است.
ملک الشعراء بهار.
، بر صواب بودن:
اندیشۀ وصال تو از ما نبود راست
ناید خود از شکسته دل اندیشۀ درست.
کمال الدین اصفهانی (از ارمغان آصفی).
رجوع به راست شود، درستکار و بی آزار بودن. پاکدامن بودن:
کور و کر گر نئی ز چاه مترس
راست باش و زمیر وشاه مترس.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
عمل راست بین، مقابل کج بینی، مقابل خطابینی، درست بینی، حقیقت بینی، و رجوع به راست بین و کج بینی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ /پِ)
که پیمان راست دارد. که بر پیمان و عهد استوار است. که به وعده خود براستی عمل کند. کسی که پای بند عهد و پیمان است. رجوع به راست عهد شود
لغت نامه دهخدا
(فَ شُ دَ / دِ)
کسی که خود را راست و درست بخواند. آنکه خود را بدرستی و صداقت معرفی کند. کسی که دعوی راستی کند:
قوت جان است این ای راست خوان
تا چه باشد قوت آن جان جان.
مولوی.
رجوع به راست خوانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
مستقیم دیدن. بر استقامت دیدن. مقابل نادرست و کژدیدن:
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب.
ابوشکور بلخی.
چشم چپ خویشتن بر آرم
تا دیده نبیندت بجز راست.
سعدی.
، درست دیدن. حقیقت دیدن. بر صواب دیدن
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تمام عیار. درست. مقابل شکسته. کامل عیار، یعنی پولی که عیار آن راست و درست باشد. (ناظم الاطباء) ، مجازاً، بی غش. صحیح. درست:
گربود پاسخ تو راست عیار
راست گردد مرا چو قد تو کار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کسی که ظن ّ به راستی و درستی کند. کسی که گمانش از روی راستی و حسن نیت باشد. مقابل کژاندیش و بدگمان. محدث،راست گمان. (منتهی الارب) ، آنکه وقوع کاری را پیشگویی کند. قد کان فی الامم محدثون فان یکن فی امتی فعمر بن الخطاب. (حدیث، از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان که در 68هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و در 6هزارگزی جنوب قلعه جق واقعست، محلی است کوهستانی و سردسیر، و سکنۀ آن 272 تن میباشند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات، حبوبات، و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
که آیین راست دارد، که بر آیین راستی است، که راستی پیشه و آیین دارد:
پیاده که او راست آیین شود
نگونسار گردد چو فرزین شود،
نظامی (اقبالنامه ص 148)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کَ / کِ دَ / دِ)
مقابل کژبین، مقابل کج بین، مقابل احول و دوبین و کاژولوچ:
مر مرا آن ده که بستانی همان
گاه چونی کور و گاهی راست بین،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327)،
، که بدرستی بنگرد، که راست بیند، که حقیقت بیند، مقابل خطابین، مقابل نادرست بین، منصف مزاج و ناطرفدار و عادل، (آنندراج)، کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظۀ جانبداری، حقیقت بین، (ناظم الاطباء) :
خطا بینند ار این هر پنجگانه
توانی راست بین شان کرد یا نه،
ریاضت کش مر این را راست بین کن
پس آنگاهی گمانت را یقین کن،
چو اینها راست بین گردند زآن پس
ترا سرمایه این اندر جهان بس،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 525)
لغت نامه دهخدا
حنیف، (منتهی الارب)، پاکدین، فرهودی
لغت نامه دهخدا
که بال مستقیم دارد، مقابل کج بال،
حشره ای که بال راست و مستقیم دارد، مانند ملخ، آبدزدک، (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص 160)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ دَ / دِ)
که راست بازد، که در بازی غدر و تزویر و دورویی نکند، که جر نزند، که در قمار دغلی نکند، پاکباز، که دغا و دغل نکند در قمار، مقابل دغل باز: هو تقی الظرف، یعنی امین راست باز است، نه خائن و دغل باز، (منتهی الارب)، راست، (یادداشت مؤلف)، بی غدر و تزویر:
این کارزنان راست باز است
افسون زنان بد دراز است،
نظامی،
- راست باز و پاکباز، آنکه در بازی و بمجاز در کارها بی غدر و تزویر باشد،
، صادق، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، امانت دار، راست معامله، (آنندراج)، دیندار، با اعتقاد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ راستبال و آن بر دستۀ حشراتی که بال راست و مستقیم دارند اطلاق میشود مانند ملخ، (ازجانورشناسی عمومی ج 1 ص 160)، رجوع به راست بال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راست بینی
تصویر راست بینی
حقیقت بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ فارسی معین
بلند شدن، برخاستن، برخاستن آلت تناسلی مرد
فرهنگ گویش مازندرانی
به حقیقت پیوستن موضوعی، درست در آمدن، درست بودن خبری، برخاستن
فرهنگ گویش مازندرانی
آسوده بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند شدن، قیام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی